۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

خیانت غرب به ملت ایران

خیانت غرب به ملت ایران Posted: 07 Oct 2009 11:41 AM PDT
مصاحبه ای فوق العاده خواندنی با آقای الکساندر دو مارانش رئیس کل سازمان اطلاعات برون مرزی فرانسه در دوران انقلاب ١٣٥٧ ایران که به همـّت ژورنالیست معروف فرانسوی، خانم کریستین اُکرنت انجام شده است. این مصاحبه حاوی نکات ارزشمند و مهمی از خیانت غرب به ملت ایران است.
الکساندر دو مارانش ــ در اولین ملاقاتی که با شاه داشتم خیلی تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم. مردی بود کاملاً فرنگی مآب، زبان فرانسه ای صحبت می کرد که آرزو می کردیم هر کسی در فرانسه بتواند آنطور صحبت کند. شیفته فرهنگ فرانسوی بود. با قدی نه خیلی بلند و اندامی لاغر، بسیار سرزنده و با نشاط بود. ازهوش و استعدادی برخورداربود که کمتر کسی ازاین موهبت برخورداراست. حافظه عجیبی داشت. اگر بخاطر قیافه و ظاهر معروف و شناخته شده اش نبود، حتـّی با گوش تیز و دقیق هم نمیتوانستیم حدس بزنیم که با یک فرانسوی تحصیلکرده وآگاه به مسائل، طرف صحبت نیستیم. کلیه کشورهای غربی نسبت به شاه، چاپلوسی و تملق می کردند. اما فرانسه برای اینکار، یک بهانه و توجیه خاصی داشت. شاه، چیزی را که فرانسوی بود دوست می داشت. خیلی خوب از تاریخ ما آگاهی داشت و حتی در جریان جزئیات سیاست داخلی ما بود. او نسبت به من لطف و محبت خاصی داشت. از من خواست که چندین بار در سال او را ملاقات کنم. سعی کردم توصیه هائی به او بکنم، به او بگویم مسائل جهان را چگونه می دیدم. او از نادر مردانی بود که می شد با او از ژئوپولیتیک و استراتژی بین الملل صحبت کرد، بدون اینکه همچون بسیاری از دیگر رهبران، فقط سیاستِ سیاست بازان را در سر داشته باشد.
کریستین اُکرنت ــ با توجه به صحبتهای شما، از میان سرویس های غربی، سرویس های ویژه فرانسوی تنها سرویس هائی بودند که عناصراصلی انقلاب را شناسائی و تشخیص داده بودند. این را چگونه باید توجیه کرد، که همکاران آمریکائی شما این تیزبینی و دوراندیشی شما را نداشته باشند؟الکساندر دو مارانش - یکی ازضعف ها وایرادات سیستم آمریکائی آنزمان، این بود که، واشنگتن دنیا را بطور خیلی ساده و شِماتیک، در دو بخش مجزا، در نظرمی گرفت. در یک طرف، خوب ها یعنی دوستان، و در طرف دیگر، بدها یعنی دشمنان. اگرازدوستان ما هستند، دیگر بحثی نیست و لذا خیلی از نزدیک آنها را زیر نظر نمی گیریم. گزارش هائی مبنی براینکه: «نارضایتی رو به افزایش است، روحانیت در حال جنب و جوش است» به دستم رسیده بود. این گزارش ها به صورت بولتن های اطلاعاتی درآمده، و تحلیل و آنالیز آنها، به مقامات و بخش های ذیربط ارسال می شد. قدرت، وحشتناک است، زیرا یک «خود مخرب» است. درمورد شاه، این مسئله به صورت پاتولوژیک و بیمارگونه درآمده بود. شاه دیکتاتور نبود بلکه یک اُتوکرات بود. دیکتاتور یک کشور کسی است که، هنگامی که یکی از روحانیون محلی، بالای منبر می رود و شروع به سخنرانی علیه رئیس مملکت می کند، کاری می کند که این آخرین خطابه ای باشد که علیه او سر می دهد و دوران او درهمان جا تمام خواهد شد. ولی یک اُتوکرات کسی است که، هنگامی که اولین فرد از روحانیون برای مطرح کردن خود ازطریق نشرسخنان آتشین علیه بزرگِ کشور، به بالای منبر می رود، هیچ کاری نمی کند. روحانی مزبور، خواهد توانست دوباره و بدون هرگونه تنبیه و مجازاتی، به کار خود ادامه دهد.
کریستین اُکرنت ــ درآن زمان، خمينی درعراق درتبعيد به سرمی برد؟الکساندر دو مارانش ــ بله، خمينی درعراق در تبعيد به سرمی برد. دوستم سعدون شاكر، که در كنار ساير وظايفش، اورا هم زير نظر داشت و مرا در جريان می گذاشت، تعريف می كرد كه آيت الله يك خلق وخوی وحشتناکی داشت. يك خودکامه قرون وسطائی است. يكروز بچه يكی ازهمسايگان با يكی از بچه های خانواده اش دعوا کرده بوده است. خمینی می خواسته آن بچه ای را كه جرأت كرده بود روی خانواده او دست بلند كند را بکـُشند. بدیهی است که عراقی ها خواسته اورا اجابت نمی كنند.او سعی می كرد با سخنان آتشين خود، در مملکت ايران آشوب و اخلال بپا كند. اویک حس انتقام جوئی شخصی عليه شاه داشت، این درحالیست که شاه او را با تبعيد كردنش در سال ١٩٦٣ بنوعی درامان گذاشته بود. ژنرال پاکروان، سفیر پیشین ایران در پاریس، که مربی و مشاور نظامی مورد اعتماد شاه جوان نیز بوده است، زندگی خمينی را با تبعيد كردنش نجات داده بود. يكی از اولين اقدامات خمينی دستگيری ژنرال پاكروان و تيرباران كردن او بود. چرا؟ برای اينكه تعریف نکند كه آيت الله، حیات و زندگی خود را مديون او بوده است.ازسال ١٩٦٣تا ١٩٧٨ كه خمينی در نجف در تبعيد به سرمی برد، به هزینه عراقی ها امرار معاش می كرد. درهمان هفته ای كه مذاكرات انجام شده بود، مدير دفتر خودم را، كه حامل يك پيام شفاهی برای صدام حسين بود، نزد ایشان فرستادم. به او گفتم كه به صدام بگويد كه بايد خيلی مواظب و مراقب اين مرد باشد. مردی كه به تصورمن يك گلوله آتشزای واقعی بود، گلوله آتشینی كه چيزی مهيب تر و هولناكتر از آن وجود ندارد. ازآنجا كه عراقی ها پذیرفتند که به صحبتهای من گوش كنند، لذا ترتيبی دادند كه ديگر برای مدت زيادی او را نزد خود نگه ندارند.مدير دفترم بعد از دو روز از عراق برگشت و به من حساب پس داد:«آقای مديركل، خوش به حالتان می شود. تصميم بر اخراج خمينی توسط عراقی ها، عملاً گرفته شده است.» خمینی، يك اکیپ تلويزيونی فرانسوی را كه جهت ملاقات با او آمده بودند، به حضور پذيرفت. آنها به وی گفتند كه برای كسی مثل او، فرانسه كشورايده آل است. كه این امر، بر تمايل این پیرمرد برای آمدن به فرانسه، تأثیرگذار بود.
کریستین اُکرنت ــ منظورتان اين نيست كه اين ژورنالیستهای تلويزيون فرانسه بودند كه اين فكر و ايده را به خمينی القاء كردند كه از فرانسه تقاضای پناهندگی نمايد ؟الکساندر دو مارانش ــ اگرچه خود او از قبل به اين موضوع فكر می كرد ولی اينها به او گفتند كه درفرانسه به خوبی از او استقبال و پذيرايی خواهد شد، و اينچنين شد كه یک روز درفرانسه پیاده شد.
کریستین اُکرنت ــ پس اين سرويس شما نبود كه استقبال از خمينی را در فرانسه سازماندهی كرد ؟الکساندر دو مارانش ــ مطلقاً خير!
کریستین اُکرنت ــ به شاه گفتيد:« مواظب باشد، ملاها در روستاهای شما در جنب و جوش هستند؟»الکساندر دو مارانش ــ بله این را گفتم، ضمناً به او گفته بودم كه «مواظب بازار» هم باشد. و خصوصا به او گفتم كه «مواظب دستگاه اداری دولت كارتر» هم باشد. او را مطلع کردم كه اين پرسوناژ فاجعه بار ملی و بين المللی، یعنی پرزیدنت کارتر، تصميم گرفته است که او را جایگزین كند. رئيس جمهورآمريكا کاملاً از واقعيت های خاورميانه و ازجمله ايران، بیخبر و ناآگاه بود. از نظركوته بين او، كه از ايران لابد فقط همين را می دانست كه دركجا واقع شده است، شاه، ديكتاتور شرور و بدذاتی بود كه مردم را به زندان می انداخت و بنابر این، مسئله اصلی این بود که در اسرع وقت، سيستم دمكراتیک، به شيوه USA را، درآنجا مستقر و حاکم كند. يكروز اسامی كسانی را كه در ایالات متحده، مسئوليت بررسی و ارزیابی رفتن و جايگزين كردن شاه را به عهده داشتند به وی اعلام كردم. حتی در یک جلسه ای شركت كرده بودم كه يكی از مسائل مطرح شده در آن جلسه اين بود که:«چگونه برای بیرون راندن شاه عمل كنيم و با چه كسی او را جایگزین کنيم؟»شاه نخواست مرا باوركند. به من گفت:«هرچه بگوئيد باور می كنم بجز اين يكی.» همچنين اضافه كرد كه:«اين موضوع آنقدرنامعقول وغيرمنطقی است كه اصلاً نمی توانم آنرا باوركنم!». و پس از سكوتی كوتاه، كه درآن برای یافتن پاسخی مناسب تأمل كردم، به وی گفتم:«و اگر آمريكائی ها این اشتباه مرتكب شده باشند؟»اين همان چيزی بود كه اتفاق افتاد. آمريكائيها تصميم خود را گرفته بودند. مثل همیشه، بینش و نگرشی که از ايران داشتند، منطبق ومطابق با نگرش ايرانی هائی بود كه با آنها معاشرت داشتند. همان ايرانی هائی كه از دانشگاههای هاروارد، استنفورد و سوربن فارغ التحصيل می شدند و عملاً كمتر از يك درصد جمعيت ايران را نمايندگی می كردند. درایالات متحده، و هم در اروپا، تصور نمی کردند که مردم ایران از مردمانی تشكيل شده است كه در قرن يازدهم زندگی می كردند. چرا دولت وقت آمريكا، بهترين و قويترين متحد خود را دراين منطقه فوق العاده ناپایدار، و از لحاظ استرتژیکی حیاتی، محكوم و نابود كرد؟ شاید پاسخ اين سوال در معجونی از كوته بينی، اطلاعات غلط، خامی و خوش باوری تاريخی یافت شود. دوستان آمریکائی ما گمان می كردند كه سيستم دمكراتيك آنها و American Way of Live درهمه جا قابل اجرا است.نبايد از ياد برد که دستگاه اداری دولت كارتر، درتمایل ابلهانه خود، برای تغيير سيستم سياسی درايران، تا آنجا پيش رفت كه شاه تضعيف شده و ناتوان را چنان تحت فشار قرار داده بود، كه به نيروهای ارتش خود دستور داد در اين ماجراها هيچ واكنش وعكس العملی از خود نشان ندهند. حتی كار به جايی رسيده بود كه اين كارتر وصف ناشدنی، خيلی زود، ژنرال هایزر را به تهران فرستاد تا در جريان نشست هايش با اُمرا و فرماندهان نيروهای مسلح ايران، كه از بهترين ومجهزترين ارتش های منطقه بودند، و تماماً به تجهيزات، وسايل و جنگ افزارهای آمريكايی مجهز بودند، بفهماند كه در صورتی كه عكس العملی در اين قضايا از خود نشان بدهند، ديگرهيچ قطعه و تجهيزاتی برای آنها فرستاده نخواهد شد. به اين ترتيب بود كه خمينی را به قدرت رسانده و انقلاب بوقوع پيوست.
کریستین اُکرنت ــ دراروپا هم برداشت همواره مثبت و خوشايندی از رژیم شاه وجود نداشت.الکساندر دو مارانش ــ برداشت و تصویرغربی از رژيم شاه، تصويری بود كه اغلب از آينه معوج و موج دار ساواك می گذشت. از نظر بعضی ها، ساواك حاصل جمع يك فوق گشتاپو بعلاوه کا.گ.ب، ضربدر در١٠ بود! كه چنين نیست. دليل آنهم، ناتوانی و ناکارآمدی ساواك در پيش بينی وقايع و حوادث و سپس مقابله كردن با آنها بود. وقتیکه به ژنرال ارتش، نصیری، فكر می كنم كه طی سالها رئيس ساواك بود، که بعداً توسط آيت الله اعدام شد، همين قتل نصيری ثابت می كند كه رئيس ساواك حتی در مورد جان و زندگی خود نيز قادر به انجام یک تحليل صحیح نبود. اگر او كارآمد می بود، شاه هنوز بر تخت سلطنت می بود و خمينی در تبعيد.
کریستین اُکرنت ــ آيا زوال رژيم را از نزديك دنبال كرديد؟الکساندر دو مارانش ــ شاه كه در اثر بيماری، بيش از پيش فرسوده شده بود، توانائی خود را برای كار و تصميم گيری كاهش يافته می دید. درفاصله يك ماه، ديدم که او به اندازه چندین سال پیر شده بود. دیگرهمان مرد سابق نبود. و دیگر اینکه، قربانی اطرافیانش شده بود. که البته این امر فقط مختص اُتوکراسی ها و حکومت های خودکامه شرقی نیست. شاه در حال بیرون آوردن مملکت ایران از قرن یازده و هدایت آن بسوی قرن بیستم، یا شاید قرن بیست ویکم بود. ولی شور و اشتیاق او برای طی کردن صدها سال درطول عمر کوتاه خود، موجب بی احتیاطی هائی شده بود. بی احتیاطی و بی پروائی های یک مرد مدرن در برابر یک دنیای قرون وسطائی. اگر این چیزها درغرب مضحک و خنده دار بنظر می رسد، درعوض، اصلاً خوشایند مردمانی نیست که در قرن یازدهم زندگی می کنند. مردم عوامی که درعصری دیگر بسرمی برند.
کریستین اُکرنت ــ درمورد این افراط و تخطی ها، به او هشدار و اخطار می دادید؟الکساندر دو مارانش ــ نه دقیقاً با این عبارات. این چیزها را میتوان بصورت سوالی مطرح کرد. مثلا:« آیا گمان می کنید که ثروت حاصل از نفت، آنگونه صحیح توزیع شده باشد كه بايد بشود؟» فساد مالی همواره از امراض انسان ها بوده وهست. در كشورهايی كه فساد مالی وجود ندارد، در واقع خود را با چنگ و دندان حفظ كرده اند، اما در همه جای ديگر، رشوه و بخشش، يك نوع رفتار سنتی و آباء و اجدادی محسوب می شود. پديده رشوه در ايران، از آن روزی كه چاههای پرخير و بركت نفت ناگهان فوران كردند، رو به گسترش نهاد. آبشاری ازپول بر سر كشوری ريخت كه آمادگی و ظرفيت دريافت كردن آنرا نداشت.مأموران سرویس من، که درايران حضور داشتند، پیش چشم خود ديدند كه چه ثروت های انبوهی انباشته شد، و چه دلال های بیشماری ثروتمند شدند.
کریستین اُکرنت ــ آيا برداشتها و اطلاعات خود را در مورد ضعف و شكنندگی رژيم ايران با مثلاً همكاران آمريكايی خود در ميان می گذاشتيد؟الکساندر دو مارانش ــ با برخی از همكارانم در پیمان آتلانتيك صحبت كرده بودم ولی آمريكايی ها خيلی طالب نبودند. در خارج معمولاً همكاران آمريكايی ما تمايل دارند بيشتر بين خودشان باشند. شيری را می نوشند كه با هواپيما برايشان فرستاده اند زيرا از اين طريق مطمئن هستند كه خطر آلوده شدن به ميكروب وجود ندارد. بدون ارتباط با جهان بیرون زندگی می كنند و ديد وبازديد های خود را محدود می كنند. اين كارها بسيار ناخوشايند است.يكی از كاركنان سفارت شوروی در تهران که مسئول خريدهای سفارت بود و به بازار ميرفت، همه را به خوبی می شناخت، با مردم سلام واحوال پرسی می كرد با آنها دست می داد و حتی با زبان فارسی عاميانه كوچه بازار با آنها صحبت می كرد. همين مرد سالها بعد به تهران برگشته بود تا اينبار پست مهمی را در سفارتخانه به عهده بگيرد. اين دقيقاً مصداق و نمونه كارهايی است كه ما هم بايد می كرديم.
کریستین اُکرنت ــ آيا سعی كرديد براساس همين اصول، درنزديكان خمينی در نوفل لوشاتو درفرانسه نفوذ كنيد؟الکساندر دو مارانش ــ اين وظیفه وزارت كشور بود، چرا که اين مسئله درقلمرو داخلی فرانسه واقع می شد. ولی از اين بیم دارم كه دولت فرانسه از آنچه كه در بين اطرافيان خمينی می گذشت بخوبی مطلع نبوده باشد.عالیجناب(خمينی) از كاست ضبط صوت برای ضبط كردن سخنرانی های آتشين استفاده می كرد که در آن مردم را به قیام، و نيروهای مسلح را به فرار از خدمت فرا می خواند. سپس اين كاست ها، به برلين شرقی فرستاده می شدند، جائی كه در آن ستاد مركزی حزب توده، يعنی حزب كمونيست غيرقانونی ايرانيان، مستقر بود. اين بود كه ما به آنچه در برلين شرقی می گذشت علاقه مند شديم، متوجه شديم كه حزب توده برلين شرقی، اين نوارها را در هزاران نسخه تكثيرمی كنند و بدون مشكل مرز و حمل و نقل، به ايران می فرستادند. در آنجا، اين نوارها، درتهران و ساير شهرها توزیع می شد.
ترجمه و تنظیم: امید ساعدی دانشجوی دکتری حقوق دانشگاه سوربُنویرایش و تخلیص: سهرابستان

هیچ نظری موجود نیست: