۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

اشکهایم برای نرگس

اشکهایم برای نرگس
Posted: 15 Oct 2009 10:40 AM PDT

گزارشگر برنامه بی بی سی از نرگس کلهر راجع به اظهار نظر پدرش مبنی بر فریب خوردن دخترش توسط دشمنان پرسید، نرگس آه کوتاهی کشید و پاسخ داد که ایکاش اینگونه بود و من توسط دشمنان فریب خورده بودم و در عوض اکنون مجبور نبودم در یک کمپ پناهندگی باشم. کلمه به کلمه حرفهایش هر کدام مثل یک سیلی بر صورتم می خورد و بی مهابا اشکهایم می ریخت، نه از درد سیلی هایی که بر صورتم نواخته شده بود، بلکه از درد نسل سوخته ای که جوانی و همه آرزوها و رؤیاهایش را در سرزمین مادری اش گم کرده و آنها را نمی یابد.
نرگس نمونه ای از میلیونها نرگس ایرانی است که بعد از انقلاب بدنیا آمده اند و بزرگ شده اند و به مدرسه رفته اند و تحت تعلیم و تربیت نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. چرا 12 سال دبستان و دبیرستان و 4 سال دانشگاه، نتوانسته میلیونها نرگس را به آنچه مورد پسند جمهوری اسلامی است تبدیل کند؟
نظام آموزشی جمهوری اسلامی و مذهب اختراعی ایشان، بدنبال برده پروری است، بدنبال در هم کوبیدن شخصیت کودک و نوجوان و جوان و تبدیل آنها به شبه انسان است، ایدئولوژی جمهوری اسلامی تبلیغ "خشونت" بجای "مهر"، و "تنفر" بجای "عشق" است، همه تلاششان این است که به جوانها تلقین کنند شما هیچ کاره اید، آن بالاها در آسمانها، همه چیز تقدیر شده، برایتان ولی فرستاده اند تا شما را چنان رمه گوسفندان هدایت کند، رهبر مقدس است و آنچه بگوید عین حق و واجب الاطاعت.
در کنار همه کتابهای درسی و برنامه های آموزشی در دوران تحصیلات، رادیو و تلویزیون فریبگر و تحمیق کننده ای نیز وجود دارد که از لحاظ پروپاگاندا در تاریخ نظیر نداشته است. صدا و سیما، دنیا را برای مردم وارونه نشان می دهد. ایران غرق در ناز و نعمت است و در سایه ولایت هر روز پیشرفت مهمی در علم نموده و دنیا را پشت سر می گذارد. از مرزهای ایران که قدم بیرون بگذاری جهان پر است از فساد و آشوب و بدبختی. در آمریکا و اروپا همه مست و پاتیل، اخلاقیات ناموجود، و همه مانند حیوانات در هم می لولند. صدا و سیما اصلاً اهمیتی نمی دهد که در ذهن مخاطبینش علامت سئوال بزرگی وجود دارد که چطور اینهمه اختراعات و اکتشافات و علم و تکنولوژی توسط این مغزهای الکل زده و انسانهای غرق در فساد تولید می شود؟
اضافه کنید به سیستم مغزشوئی مدارس، و دستگاه پروپاگاندای صدا و سیما، اینهمه منبر و موعظه و بلندگو و گنبد و گلدسته و مناسبت و عزا و مراسم را. این حجم از تبلیغات و تلقینات فکری حتی در مقایسه با سیستم مغزشوئی حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان نازی و حزب کمونیست شوروی نیز کم نمونه و بی سابقه است. ولی چرا اینهمه صرف بودجه و بمباران فکری جوانان، نتیجه ای برای حکومت بدنبال نداشته است؟ هیتلر با حجم بسیار کمتری از این تبلیغات، و بدون اینکه ادعای منصوب بودن از طرف خدا و جانشینی امام زمان و مقدس بودن و ولایت مطلقه را داشته باشد، میلیونها Hitlerjugend برای خودش ساخت که برای هیتلر جان می دادند، استالین هم بدون صرف اینهمه بودجه و داشتن لشگری از مبلغان روحانی، بدون دادن وعده بهشت، میلیونها Millicia راه انداخت که از ارتش سرخ فداکارانه تر می جنگیدند. پس چرا ولایت فقیه عاجز از نتیجه است؟
دلیل اصلی ناکارآمدی نظریه ولایت فقیه و ایدئولوژی جمهوری اسلامی، ساختگی و مصنوعی بودن آن است. ولایت فقیه استمرار همان ولایت صفویه است و اسلامی که اینها تبلیغ می کنند، اسلام جدیدالتأسیسی است که فقط 500 سال عمر دارد و پیغمبرش شاه اسمعیل و معجزه اش دفن تشیع علوی است. تشیع علوی افتخارش این بود که علی آنقدر دل نازک بوده که بچه یتیمها را روی پشتش سوار می کرده و چهاردست و پا راه می رفته تا لبخندی بر لبان آنها بیاورد، اما تشیع صفوی علی دیگری را اختراع می کند که در یک روز 700 نفر را گردن می زده و مردمش را با داغ و درفش تهدید می کرده است.
جمهوری اسلامی آمده تا بنظر خودش نقائص اسلام اولیه را با طرح نمودن تعاریف جدیدی از دین برطرف نموده و دین را بنحوی شکل دهد که با حکومت وفق داشته باشد. همه تعاریفی که جمهوری اسلامی از خدا، عدالت، معاد، نبوت، امامت، انتظار، توحید و بطور کلی از اصول دین و فروع آن می دهد، جعلی و ساختگی و در تضاد کامل با مفاهیم واقعی آن است. اگر دین اسلام را دینی نازل شده از آسمان بدانیم، اسلام ناب جمهوری اسلامی دینی جوشیده از زمین است که در همه ابعاد، با اسلام واقعی تناقض دارد. این ایدئولوژی نوظهور با فطرت انسانی نیز در تضاد شدید بوده و بهمین دلیل در باور کسی نمی نشیند.
جمهوری اسلامی همه ناکامی هایش را به گردن دشمنان غربی انداخته و عدم توفیق خود را نتیجه تهاجم فرهنگی آنها می داند. این هم یکی دیگر از دروغهای بزرگ این نظام است. تمدن غربی، اروپا و آمریکا، کوچکترین نقشی در شکست ایدئولوژیک نظام ندارند، این ایدئولوژی شکست را در بطن خود دارد. در آمریکا و اروپا قرنها است که مذهب دخالتی در حکومت نداشته و جامعه بدون تعصبات مذهبی رشد می کند. در چنین جوامعی چگونه می توان افراد هنرمند یا ادیب و فیلسوف و نویسنده و کارگردانی پیدا کرد که به همراه تعلیمات مذهبی و تعصبات فرقه ای بزرگ شده و تعلیم یافته باشد تا بتوان از آنها برای ارتش ناتوی فرهنگی سربازگیری نمود؟
چند درصد غربیها اسلام شناس و بطور کلی مذهب شناس هستند که تخصص مقابله با تعلیمات ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را داشته باشند؟ آیا بدون شناخت دقیق یک ایدئولوژی می توان بر علیه آن برنامه ریزی کرد؟
آنچه برای این حکومت "تهاجم فرهنگی" جلوه می کند، همگی برآمده از زندگی روزمره بشری و عواطف و نیازهای انسانی و انعکاس علاقمندی های درونی یک جامعه است. در غرب رانت و سوبسید وجود ندارد و همه کارها از قاعده عرضه و تقاضا پیروی می کند، اگر کتابی یا فیلمی یا اختراعی و یا اکتشافی به جامعه عرضه شود که مورد استقبال قرار نگیرد، محکوم به شکست است. یک کارگردان غربی مجبور است فیلمش را بر اساس اقبال عمومی بسازد تا مواجه با شکست نشود، او حتی برای کسری از یک ثانیه هم به این فکر نمی کند که با فیلمش چگونه به جمهوری اسلامی ضربه بزند، این تصور، تصوری احمقانه و مختص به سران حکومت است.
جمهوری اسلامی هر چیزی را که در دفاع از حقوق انسانی و نزدیک به فطرت بشری باشد را توطئه ای بر علیه خود می داند. در عین حال که اسلام واقعی، دین تقلیدی و موروثی را مردود دانسته و از افراد می خواهد که به ایده های مختلف گوش فرا داده و از بهترین آنها پیروی نمایند و دین خود را بر اساس تحقیق، و دور از تعصبات قومی و خانوادگی انتخاب نمایند، جمهوری اسلامی هر گونه بحث و پرسش در مورد حقانیت ایدئولوژی حکومت را حرام دانسته و پرسشگران را عوامل دشمن و فریب خورده می داند. حکومت هر گونه نقد و بررسی در مورد ماهیت نظام و اصول اعتقادی آنرا جرم دانسته و با آن شدیداً برخورد می کند.
اما نرگس های ایران، نداها و سهرابها و اشکانها، از نسل بردگان نیستند و تن به بردگی هم نمی دهند، ذهن جوان و خلاق و پرسشگر آنها هزاران هزار سئوال دارد و در سرزمینی که پرسیدن جرم است، در نظامی که انتقاد، کفر و بیگانه پرستی است، در حکومتی که بالاترین رکن آن یعنی رهبری، منصوب خدا و اطاعتش واجب است و حق انتخاب او از مردم سلب شده، آنها پاسخی و پاسخگویی برای پرسشهایشان نمی یابند.
نرگس ایرانی فقط حق دارد که «بشنود» ولی اجازه ندارد که «بگوید»، مگر اینکه همان چیزی را که شنیده، عیناً و بدون کم و کاست تکرار کند. در این صورت او خودی حساب شده و در حکومت بازی داده می شود. در غیر این صورت، او فاقد هر گونه حقی در این نظام بوده و نه صدای او و نه "رای" او ارزشی نخواهد داشت.
ولی نرگس ما، هم باندازه بقیه جوانهای کشور از دست حکومت زجر کشیده و هم اینکه متأسفانه مورد جفای پدر نیز قرار گرفته، و همین مظلومیتی خاص به او بخشیده است. حتی اگر فرض را بر صحت ادعاهای پدر نرگس گذاشته و اظهارات مادرش را نادیده بگیریم، مهدی کلهر بخاطر یک صندلی، وظیفه پدری اش را زیر پا گذاشته است. اگر وی از صندلی اش بپرسد که قبلی ها کجا هستند، صندلی زبان خواهد گشود و به او آدرس اوین و غربت و قبر را خواهد داد. این پست و مقام به هیچکس وفا نکرد و به مهدی کلهر هم رحم نخواهد کرد. بر خود می بینم که بعنوان یک پدر وی را نصیحت کنم و بگویم آقامهدی، برخیز و به دیدن نرگست برو، دستانش را ببوس، این پناهنده اردوگاه نورنبرگ را در آغوش پدرانه ات پناه بده و پیش او بمان. مقامت را از دست می دهی، ولی در عوض، شرفت را نجات می دهی و برگی نو در کتاب پدران خواهی نوشت.
بهمراه نرگس به دیدن شهر نورنبرگ برو و در شماره 110 خیابان Further St. به تماشای بنای دادگاه نورنبرگ بنشین، همان مکانی که جنایتکاران نازی محاکمه شدند. در اروپا نام نورنبرگ مترادف با واژه عدالت است، ساختمان دادگاه نورنبرگ را که ببینی متوجه خواهی شد چرا.
آقا مهدی، خودت را معطل این حکومت نکن، اینها چند سالی است که متوجه شکست ایدئولوژیک خود شده اند و دیگر بجای وارد کردن کاغذ برای چاپ خزعبلاتشان، باطوم و گاز فلفل و شوک الکتریکی و گاز اشک آور و سپر و کلاه ضد شورش و دستگاه شنود و پارازیت و ابزار شکنجه وارد می کنند. این حکومت از هدایت نرگس ها به راه راست ولایت مطلقه، و به بردگی کشیدن آنها قطع امید کرده و با همه وجودش در حال گرفتن آرایش جنگی بر علیه آنان است. صدای منحوس چرخهای سرکوب و استبداد، شهر را پر کرده است، آنها آماده می شوند تا نرگس ها را از ریشه کنده و بجایشان خاروعلف بکارند.
آقا مهدی کلهر، حکومتی که هرزه ترین و پلیدترین افرادش، نظیر نقدی و طائب و ذوالنور و فیروزآبادی را بعنوان فرماندهانش در جبهه سرکوب مردم منصوب نموده، نیازی به مشاوره امثال جنابعالی ندارد، نرگست را، ناموست را دریاب

هیچ نظری موجود نیست: