مردم هراسی در پس مردم ستایی!
اهورا جهانیان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اکثریت مردم ایران هوادار امام خمینی(ره) و حکومت برآمده از اراده سیاسی ایشان بودند. هم از این رو برغم وجود نیروهای سیاسی غیراسلامی متعدد در جامعه، نظام جمهوری اسلامی موفق شد سال های بحرانی 58 تا 62 را به سلامت پشت سر بگذارد و قوام و دوام خویش را تضمین کند.
پس از آن نیز در طول دهه 60، اکثریت مردم ایران در حمایت از انقلاب و آرمانهای آن، بارها و بارها به خیابان ها آمدند و پشتوانه مردمی جمهوری اسلامی را به رخ ناظران خارجی کشاندند.
در دهه 70 اوضاع کمی تغییر کرد. شور انقلابی دهه 60 به تدریج جای خود را به رشد فردیت شهروندان ایرانی می داد و هرچند شعارهای شورانگیز و توده انگیز البته هنوز در بازار سیاست رواج داشت ولی حضور توده ها در سطح شهر، تنها در تظاهرات رسمی 13 آبان، 22 بهمن، روز قدس و یا در مراسم استقبال مردمی از مقامات کشور به چشم می خورد؛ چه انقلاب گذرگاههای سخت خود را پشت سر گذاشته بود و اکنون دیگر " نهضت " به " نهاد " تبدیل شده بود.
پس از دوم خرداد 76، هسته قدرت در نظام جمهوری اسلامی دریافت که در بر پاشنه دیگری می چرخد و اوضاع به قرار سابق نیست؛ بدین معنا که دیگر فراخوان برای حضور مردم در خیابانها و مجامع عمومی، نمی توانست صرفاً به نفع سیاستهای رسمی نظام باشد.
در آن ایام از آنجایی که " به صحنه آمدن مردم " به سود جناح راست نبود، عبارت " امت همیشه در صحنه " نیز دیگر کمتر در صدا و سیمای راستگرای کشور به گوش می رسید. اما ناکامی خاتمی در تحقق اصلاحات دموکراتیک در ایران، امید مردم هوادار دموکراسی و آزادی را به یاس بدل کرد و به تبع آن اصلاح طلبان نیز دیگر نمی توانستند به پشتوانه حمایت مردمی خود ببالند.
فراغت خاطر کانون های قدرت نسبت به " بریدن " مردم از اصلاحات دموکراتیک در ایران، موجب شد که ورود میرحسین موسوی به میدان انتخابات، نگرانی چندانی برای آنها ایجاد نکند؛ چه آنها میرحسین را " بازار گرم کن " انتخابات می دانستند؛ کسی که قرار بود با حضور خود در بازی انتخابات، پرستیژ بین المللی نظام یا مشروعیت خارجی آن را تامین کند.
اما این بازی آن گونه که باید پیش نرفت و میان حاکمان و محکومان اختلاف در افتاد و انسجام و اتحاد مهتران قوم نیز به کلی از میان رخت بر بست.
از فردای انتخابات تا به امروز، یعنی بیش از چهار ماه، عموم مردم معترض به نتیجه اعلام شده انتخابات، خواستار برپایی تجمعی قانونی برای ابراز اعتراض خویش هستند ولی دریغ از صدور مجوز تجمعی از این دست. گویی که مردم در نظام جمهوری اسلامی صرفاً حق دارند در حمایت از سیاستهای رسمی راه پیمایی کنند و نقش و شأنی جز " لبیک گویی " به تصمیمات و اقدامات حاکمان ندارند!
" مردم هراسی " موجود در برخی فرهنگ های سیاسی ، پدیده ای قابل مطالعه است. در این نگرش، " مردم " پدیده ای ترسناک است که در حوزه سیاست بدون اجازه حکومت نباید قدم از قدم بردارد. این موجود هراس انگیز یعنی " مردم " را نباید رها ساخت یا به خود وانهاد؛ چه او ممکن است تدبیری خلاف تقدیر تعیین شده از سوی حکومت بیاندیشد و یا در برابر کنش حکومت، واکنشی نامنتظر و نامطلوب از خود بروز دهد.
از آنجایی که هیچ پوپولیستی بدون اقبال مردم کارش نمی گیرد و بارش بار نمی شود، حفظ حرمت مردم در گفته ها و نوشته ها ضرورت بنیادین دارد ولو افعال و اعمال حاکمان حاکی از چیز دیگری باشند. همواره باید از جانب مردم سخن گفت و حرف خود را حرف مردم وانمود. اختلاف رأی میان مردم را نیز باید انکار کرد و کمر به امحاء آن بست؛ چه در این صورت ممکن است این سئوال پیش آید که کدام گروه و قشر و طبقه از مفهوم انتزاعی مردم، حامی سخنان فلان سخنگوی رسمی هستند.
ضرورت انکار و امحاء این اختلاف، زمینه ساز بدبینی الیت حاکم نسبت به حزب و تحزب است؛ چه یکی از کارکردهای اساسی احزاب، بازنمایی اختلافات آرای مردم است. از این منظر احزاب عامل تشدید شقاق و انشقاق در میان مردم قلمداد می شوند و تحزب پدیده ای است که از سر ناچاری و صرفاً برای خالی نبودن ویترین حکومت از کالاهای دموکراتیک، پذیرفته می شود. و در پس پشت تقدیس ظاهری مفهوم مردم در فرهنگ سیاسی الیت حاکم در ایران، نفی بسیاری از حقوق بنیادین مردم به چشم می خورد.
مردم پذیرفتنی و قابل ستایش اند، مادامی که صرفاً لبیک گویند و با اشارتی در همان جهتی که برایشان تعیین شده است، به سر بدوند. اگر کلاف " مردم " باز شود، الیت حاکم کلافه می شود که چرا صداهای گوناگون و ناهمگون از جامعه به گوش می آید.
سالهاست که صدا وسیما ، به مناسبتهای مختلف به سراغ مردم می رود و با آنها مصاحبه می کند. مثلاً در باب قطع رابطه ایران و آمریکا یا ضرورت حضور در انتخابات و یا راه پیمایی روز قدس.
پاسخ دهندگان نیز همگی همان پاسخی را می دهند که حکومت می خواهد و می پسندد. آیا واقعاً در این جامعه هیچ کس نیست که " رسمی اندیش " نباشد و " دیگرگونه " بیاندیشد؟ واضح است که پاسخ این سئوال چیست؟
اما چرا صدا و سیما به طرزی چنین رسوا " وحدت نمایی " می کند؟ چون اگر پرده از اختلافات آرای مردم برداشته شود و این اختلافات چنانکه باید خود را بر آفتاب افکنند، مفهوم " مردم " منحل می شود به "نیروهای اجتماعی گوناگون که پاره ای از آنها موافق سیاستهای رسمی اند و پاره ای هم نه" و در این صورت حکومت مردمسالار، بنا به ماهیت مردمسالارانه اش، می بایست فرصت و جرات حرف زدن را به تمامی این نیروهای اجتماعی بدهد؛ چه مفهوم مردم واجد مصادیق گوناگونی است و هر یک از این نیروها، مصداقی از این مصادیق اند.
ندادن فرصت برای ابراز عقایدی غیر از نظرات گفتمان حاکم را از این منظر می توان مورد مطالعه و تدقیق قرار داد ولی سخن بر سر این است که آیا در حکومت های مردمسالار می توان تا همیشه صدای بقیه را نشنید و "بخشی از مردم" را "تمام مردم" دانست؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر